امروز ساعت 12 ظهر بود که زنگ زدن مامان داره مرخص میشه..خدایا باورم نمیشد...بچه ها واقعا ممنونم یه دنیا ممنون
خدایا ازت ممنونم که دوباره مامانم به خونمون اومد..
این خونه بدون مامان برام رنگ و بو نداره..اصلا میخوام این خونه بدون اون نباشه.
شکر خدا که دوباره برگشت بعد از اون عمل واقعا سخت...خدا برای بار دوم مادرم رو به ما برگردوند..ا
مرسی خدا جون..مرسی
خدا رو شکر
پاسخحذفامیدوارم میشه سلامت باشن
ممنونم دختر خاک....
حذفمرسی..همچنین خانواده شما..
عزیز دلم..خوشحالم که مامانتون حالش خوب شده...خدا هیچ خونه ای رو بی مادر نکنه...خدا رو شکر برات خیلی خوشحالم..مواظب خودت و مامانت باش..الهی که همیشه سایه اش بالا سرت مستدام باشه عزیز دلم...
پاسخحذفمرسی رعنا جان..خیلی لطف داری
حذفخیلی خوشحالم که حالشون خوبه، شکر خدا، همیشه سلامت باشن :)
پاسخحذفروزی که با مامان رفته بودم آزمایش فکر میکردم چه لحظات سختی رو میگذرونی و براشون دعا میکردم که خوب بشن، شکر خدا که خوبن :)
ممنون مهندس جان...مرسی خیلی لطف داری بهم..
حذفالهی بگردم..ممنونم به یادم بودی...
انشالا مامان شما هم سلامت باشن..
خدا رو شکر عزیزم
پاسخحذفانشاالله که سالهای سال زیر سایهشون زندگی کنین
دوست دارم عزیزم همیشه به یادتم
بووووس
(عاطفه)
مرسی عاطفه جان...
حذفانشالا منم برای تو و خانوادت همین ارزو رو دارم...
بووووس
عزیزمممم خداروشکرررر...
پاسخحذفهمه این اتفاقا تلنگره که موهبت حضورشون رو فراموش نکنیم ...سایش تا ابد بالای سرتون باشه الهی...
مرسی نگار جان...اره شاید واقعا همشون یه تلنگر باشن..
حذفممنونم..همچنین تو و خانواده مهربونت..
راستی عنوان و تم این بلاگت عااااالیه...
پاسخحذفپر از حسای خوبه..:**
ممنون عزیزم...چشات قشنگن..
حذف