۱۳۹۲ مرداد ۱۲, شنبه

نامه ای سرگشاده به دلم!

سلام
مطلبی درباره ادبیات یک پریزیدنت گوش میدادم.جای بحث داشت.من یک زبان شناسم.یعنی ما تو رشتمون خیلی به این مباحث نزدیکیم. مثلا اینکه شما از روی گفتار یه شخص میتونی به شخصیت وی پی ببری.البته این یه بخش کوچیک از ماجراست.بخش بزرگترش اینه که میتونی کلا ویژگی های شخصیتی و درونی یک فرد رو از روی گفتارش بفهمی.اینا هم الکی به دست نیومده. یعنی چرت نیست.کلی تحقیق صورت گرفته روی ادم ها تا تونستن این نتایج رو عملی کنن.میخوام بگم تحقیقاش عملی و کاربردی هستن.موضوع پایان نامه خودم اتفاقا کار روی گفتار بیماران هست که تو مواجهه با پزشک چجوری صحبت میکنن و هر بیمار چه ویژگی های شخصیتی داره.اینو گفتم تا فکر نکنین که این حرفا الکیه.نه تو زبان شناسی خیلی طبیعیه.گفتار مهمه.زبان و ادبیات مهمه.بافت رسمی داریم.بافت عامیانه.بافت غیر رسمی.خلاصه چندین نوع گفتمان داریم.ما تو مواجهه با سبزی فروش محله یه جور حرف میزنیم اما با استادمون تو دانشگاه یه جور دیگه.اینا طبیعیه.چون بافت ها فرق دارن.
حالا شما تصور کنین مردی که ریاست جمهوری یک کشور رو به عهده داره با زبان عامیانه با تمام ملت صحبت کنه.اینکه یه بخش اینکار نشون دهنده اینه که ویژگی شخصیتی ایشون همینه شکی نیست.اما وقتی که کار به توهین به دیگر کشورها برسه دیگه اصلا مبحث مودبانه ای نیست!
وقتی شما از واژگانی مثل <اون ممه رو لولو برد> و یا < خس و خاشاک> و یا <آب رو اونجایی بریزید که بسوزه> و یا < بزغاله > و ... در گفتارتون استفاده کنین میدونین نشانه چیه؟
یه نوع ادبیات هست که با تحقیق و جمع آوری واژگانی صورت کرفته و این ادبیات نشون میده که اگر فرد این نوع واژگان رو به کار برد یعنی فرد دستش به چیزی نمیرسه اما در گفتارش از واژگان توهین امیز استفاده میکنه 
یعنی به عبارتی اگر شما بخواید فرد مقابلتون رو سرکوب کنین و راهی عملی ندارید سعی میکنین اینجوری خشم خودتون رو بپوشونین...
و تصور بفرمایید وقتی اشتباهات گفتاری و لپی تو گفتارتون باشه؟ و یه دنیا دارن صحبت شما رو گوش میدن و یا میبینن..مثلا انگلیس جزیره ای دورافتاده در غرب افریقاست!
یا جمعیت 7 میلیونی جهان!
وقتی به کشورهای دیگه توهین کنین و ادبیاتی جز فحش بلد نباشید! وقتی به رییس جمهور یه کشور دیگه مثلا ام ر ی ک ا بگین که هیچ کسی نیست! تازه کاره و باید بزاره عرقش خشک بشه!
خدایا....یعنی مغزم درحال انفجاره...
اصلا اون قد رفتم توفکر که باید حتما این چارچوب جدیدم رو که از یه نویسنده امریکایی گرفتم روی گفتار ایشون تجزیه تحلیل کنم و شخصیت یابی! بلاخره میتونم انگلیسی بنویسم چون عمرا تو ای ر ا ن اجازه چاپ بگیره...البته اگر به این نتیجه برسم که وقت گران بهام ارزش پرداختن به صحبت های سراسر شیزوفرنی اون فرد رو داشته باشه...
حسی که الان دارم اینه که نمیخوام شاهد این قد ابروریزی باشم.نه فقط تو کشور خودم بلکه تو کشورهای دیگه.من تو شبکه های اجتماعی عضوم که الان از خودم به عنوان یه ایرانی خجالت میکشم ....
کشور قشنگم..دلم میخواد بهترین روزها رو هینجا شاهد باشم! اما ظاهرا شدنی نیست. تو افکار مردمی که جز تعصب و مسائل د ی ن ی چشمشون چیز دیگه ای رو نمیبینه نمیتونی تغییر ایجاد کنی...تغییر یعنی ایجاد سختی و هیچ کسی سختی رو دوس نداره!

متاسفم برای مردمم که خودشون هنوز واقعیت رو نمیدونن! نیمدونن با اون بدبختهایی که روانه ز ن د ا ن شدن چها کردن! هنوز تو مسائل 100 سال پیش موندن و خواهند موند!
تاسفم برای نسل جوانی هست که فکر میکنن تمام آنچه باید بدونن رو میدونن اما حیف!
حیف که اون قد ذهنشون رو باز نذاشتن تا بتونن واقعیت رو ببینن!
واقعیتهایی که فقط و فقط تو جامعه ای مثل ا ی ر ا ن ممکنه..مثلا م ت ه م ی که هنوز پ ر و ن د ه ش بازه اما یه سمت د و ل ت ی و ر س م ی داره!
واقعیاتی که چقد از پ و ل ن ف ت مارو خوردن و یه ابم روش! 
واقعیاتی از چند ه ز ار ا خ ت ل ا س!
واقعیاتی از دروغ گویی های فراوان!
دلم میخواست اون روز که تمام واقعیت روشن میشد چهره اون ادمهایی که الان خودشون رو برحق میدونن ببینم! وقتی که لایه های زیرین رو میشد و چهره واقعی افراد شناخته میشد!
امیدوارم اون روز رو ببینم..نه وقتی که از اینجا رفتم نه! وقتی همینجا بودم..

خوشحالم که رفت! خودتون میدونین کی رو میگم! خوشحالم که دیگه نیست!
راحت میتونم نفس بکشم..نفسی که تو گلوم گیر کرده بود!

اگرچه که میدونم تو این اوضاع کاری ازدست فرد جدید هم بر نمیاد اما بازم میخوام دل خوش کنم..هرچی باشه قبلی نیست! هرچی باشه به نظر میاد کلاس کاری یه پریزیدنت رو داره...